
|
| |
| وب : | |
| پیام : | |
| 2+2=: | |
| (Refresh) | |
دانلود رمان ببار بارون(قسمت اول و دوم و سوم)
رمان فروشی نیست (جلد اول و جلد دوم)
دانلود رمان گناهکار با لینک مستقیم
دانلود رمان مهندسین اخمو و شیطون
دانلود رمان عشق پر زده
رمان عابر بی سایه
رمان ان دی ای – NDE (جلد دوم رمان محله ممنوعه)
دانلود رمان سیگار شکلاتی برای موبایل
دانلود رمان نفرین نقره ای برای آندروید و جاوا و کامپیوتر
دانلود رمان ترسناک کابوس های شبانه برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان شوکران عشق
رمان راز سر به مهر
دانلود رمان سیگار شکلاتی برای موبایل
دانلود کتاب راز پرونده مختومه
دانلود رمان ترسناک کابوس های شبانه برای موبایل و کامپیوتر
دانلود کتاب آخرین شاگرد (جلد اول): انتقام جادوگر
رمان عاشقانه انتقام می گیرد نسخه موبایل PDF
دانلود رمان گناهکار با لینک مستقیم
دانلود رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
مسیر سبز ( استفن کینگ)
سوگل - سلام .این رمان کتابش منتشرشده و قسمت سومش در سایتهاقرارنمیگیره - 1396/3/25
fatemeh - اینقده بدم میاد ی رمان مینویسن بعد نمیان ادامه بدن خب گل من ننویس خووو ننویس 3ساله منتظرم اه
Zahra - سلام هنوز قسمت سومش آماده نشده - 1396/1/10
Sh - سلام با تشکر از سایت خوبتون قسمت سوم رمان کی نوشته میشه
بدون اینکه حتی پلک بزنم به تصویر خودم تو آینه خیره شدم..
به تصویر دختری که ظاهر ارومش می تونست نشانگر غمی باشه که مدت هاست تو دلش جای گرفته..
چشمای غم زده م رو بستم..نمی خوام شاهد تصویر درون آینه باشم..اون من نیستم..می خوام که نباشم..
اما حقیقت نداره..من همینی ام که آینه بهم نشون میده..یه دختر بی پناه..دختری که تو اغوش غم محو شده و سیاهی بر بخت و اقبالش سایه انداخته..
بغض داشتم..چشمام بارونی بود..بازشون کردم..یک قطره اشک بی اراده به روی گونه م چکید..
حس تنهایی اراده م رو ازم گرفته بود..با اینکه اطرافم پر بود از ادم هایی که به ظاهر بهم نزدیک بودن ولی باز هم احساس تهی بودن می کردم..اینکه تنهام و کسی رو ندارم تا پناهم باشه..
نسترن درست می گفت..تا وقتی اراده ای از خودم نداشته باشم اوضاعم هیچ تغییری نخواهد کرد..هیچ چیز دست من نبود..این روزگار تلخ با بی رحمی ِ هر چه تمام تر زنجیرش رو به ناحق به دست و پام بسته بود..
تقه ای به در خورد..با سر انگشت اشکام و پاک کردم..در باز شد..نسترن لبخند بر لب وارد اتاق شد ولی با دیدن چهره ی درهم و گرفته م خیلی زود لبخند از روی لب هاش محو شد..
— تو که هنوز نشستی..دختر پاشو تا مامان قشقرق به پا نکرده..
این رمان زیبا رو در ادامه مطلب دانلود کنید. . .